حرف پ
|
|
حرف پ • پا تو کفش کسی کردن : در کار دیگری دخالت کردن • پا در یک کفش کردن : اصرار و پا فشاری کردن • پارسال دوست ، امسال آشنا : به شوخی به دوست یا آشنایی می گویند که مدتی دراز از او بی خبر بوده اند • پایت را به اندازه گلیمت دراز کن : زیاده روی نکن • پایش لب گور است : به خاطر پیری مرگش نزدیک است • پته اش روی آب افتاد : رسوا شد ، رازش آشکار شد • پز عالی جیب خالی : با وجود بی بضاعتی خویشتن را چون توانگران می آراید • پشت پا زدن : با تحقیر ، ترک گفتن • پشت چشم نازک کردن : ناز کردن • پشت دستش را داغ کرد : با خود عهد کرد که بار دیگر این کار را نکند • پشتش باد خورده : پس از مدتی بیکاری ، هنگام شروع به کار ، کاهلی می کند • پشت و روش معلوم نیست : دو رو و منافق است • پشم در کلاه نداشتن : در خور بیم و هراس نبودن • پشه لگدش زده : مریض نیست و از نازک طبعی ، گمان ناتندرستی به خود می برد • پل خر بگیری : محل امتحان و آزمایش • پولش از پارو بالا می رود : مال فراوان دارد • پیراهن عثمان کردن : حقی را وسیله پیشرفت باطلی کردن • پی نخود سیاه فرستادن : کسی را با ارجاع به کاری ، از سر باز زدن
نظرات شما عزیزان:
|
یک شنبه 18 دی 1401برچسب:, |
|
|
|